عشق یعنی پاک ماندن در فساد// آب ماندن در دمای انجماد//در حقیقت عشق یعنی سادگی
در زمان امام صادق(ع) مردی با کشتی مسافرت میکرد در طول سفر با فردی آشنا شد و با او صحبت میکرد و رفت و آمد داشت و خلاصه با هم همسفر بودند ...وقتی به آخر سفر نزدیک شدند فردی که با آن مرد رفیق شده بود گفت میدونی من کی هستم که با تو رفیق راه بودم؟مرد گفت: نه تو کی هستی؟ گفت من شیطان هستم که با تو رفیق راه بودم ...مرد تا این حرف را شنید بلند شد که از کنار شیطان برود.شیطان گفت : صبر کن کجا میروی؟ گفت: مگه تو قسم نخورده ای که بنی آدم را اغوا کنی؟ میروم تا مرا اغوا نکنی
شیطان گفت: تو بر من حقی پیدا کرده ای و به واسطه آن من فعلا تو را اغوا نمیکنم.
مرد گفت: مگه میشود من بر شیطان حق پیدا کنم؟
شیطان گفت: آری من با تو همسفر بودم و باهم رفیق راه بودیم و حالا میخواهم حقت را ادا کنم من به تو دو نصیحت میکنم که یکی به درد دنیا میخوره و دیگری به درد دنیا و آخرت .
مرد گفت: مگه شیطان هم نصیحت میکنه؟ شیطان گفت : آری من خیلیها را نصیحت کرده ام.
مرد گفت : خب بگو ببینم چی میگی
شیطان گفت: آن نصیحتی که به درد دنیا میخوره این است که در زندگیت قانع باش تا از همه چیز بی نیاز شوی .اما نصیحتی که هم به درد دنیا و هم به درد آخرتت میخوره این است که در دنیا و آخرت دست از دامن محمد و آل محمد(ص) برندار به خدا قسم من روز قیامت به عزت محمد و آل محمد خدا را قسم میدهم که از گناهان من بگذرد و خدا هم قبول میکند ...
مرد تعجب کرد و گفت مگه میشود خدا از گناهان شیطان بگذرد؟ شیطان گفت :آری اگر خدا را به عزت محمد و آل محمد قسم بدهم قطعا خداوند مرا میبخشد. آن حرف را زد و غیب شد.
آن سفر تمام شد مرد به خدمت امام صادق (ع) رسید و جریان را تعریف کرد و گفت :مگر امکان دارد خداوند از گناهان شیطان بگذرد؟
امام فرمود: آری اگر خدا را به ما خاندان قسم بدهد خداوند او را میبخشد اما خداوند این قدرت را روز قیامت از او خواهد گرفت و نخواهد توانست به عزت ما اهل بیت قسم بخورد.