عشق یعنی پاک ماندن در فساد// آب ماندن در دمای انجماد//در حقیقت عشق یعنی سادگی
دیده شد دریای خون گوهر نمیدانم چی شد
دل به جان آمد ولی دلبر نمیدانم چی شد
لاله ها در خون نشسته از فراق باغبان
نرگس بیمار در بستر نمیدانم چی شد
محرم گلهای این باغم ولی در کوچه باغ
یاس من شد رنگ نیلوفر نمیدانم چی شد
دوزخی مردم چو در باغ بهشت آتش زدند
جبرئیل آمد ولی کوثر نمیدانم چی شد
زهره الزهرای من وقتی که شد نقش زمین
آسمان شد نیلگون دیگر نمیدانم چی شد
دختر وحی و نبوت فضه را میزد صدا
فضه گریان بود پشت در نمیدانم چی شد
آب شد شمع وجود من مپرس از ماجرا
سوخت آن پروانه خاکستر نمیدانم چی شد؟
سرگذشت گلبن عصمت همه پائیز بود
سرنوشت غنچه پرپر نمیدانم چی شد؟
ارغوانی دید وقتی بوسه گاه خویش را
سینه ی سوزان پیغمبر نمیدانم چی شد؟
****
محمدجواد غفورزاده(شفق)