عشق یعنی پاک ماندن در فساد// آب ماندن در دمای انجماد//در حقیقت عشق یعنی سادگی
چرا بانوی من امروز از جا برنمی خیزی
ز اشک فضه و افغان اسما بر نمی خیزی؟
به هنگامی که خوابیدی تو خود گفتی صدایم کن
صدایت می کنم آهسته اما بر نمی خیزی؟
پس از یک چند بی خوابی مگر در خواب خوش رفتی
که با فریاد زینب نیز از جا بر نمی خیزی؟
چنان هر روز حاضر کرده ام آب وضویت را
بود وقت نماز ظهر آیا بر نمی خیزی؟
حسن بالای سر گرید چرا سر بر نمیگیری؟
حسین افتاده بر پایت که برپا بر نمی خیزی؟
صدای کوبه ی در میرسد گویا علی آمد
نه بهر من چرا از بهر مولا بر نمی خیزی
***
سید رضا موید